درد دل منطقی دختران و زنان جوان وبررسی مشکلات آنها توسط خودشان ورود آقایان ممنوع |
|||
پنج شنبه 23 تير 1391برچسب:, :: 7:6 :: نويسنده : گلبانو
چرا وقتی که سالم بودم برایش ارزش داشتم ولی اکنون که با تصادفی یک پایم را از دست دادم برایم ارزشی قائل نیست چرا چرا چرا چرا زنی که تقریبا بیست و سه ساله بود روی ویلچری در گوشه ای از پارک نزدیک خانه شان نشسته بود و به بهانه جوییهای اخیر شوهرش می اندیشید که چرا کمی فکر نمی کند و انصاف ندارد در دلش با خودش صحبت می کردکه من با چه امید و آرزویی به خانه او آمدم اگر کمی منصف بود می فهمید که من برای خرید خانه به بازار رفتم و این بلا سرم آمده آگر آن روز کذایی به بازار نمی رفتم هرگز تصادف نمی کردم و به این روز در نمی آمدم تا که شوهر بی انصافم بخواهد دائما بهانه گیرد و سرم نق زند حدودا شش ماهی می شد که پایش را از زانو از دست داده بود اوایل شوهرش کمتر بهانه می گرفت و این روزها فهمید که همسر دیگری را صیغه نموده و دائما سرش نق می زند تا که عاصی شود تقاضای طلاق نماید آن زن بدبخت در این افکار شوم غرق شده بود و با خودش کلنجار می رفت تا که جواب سوالاتش را بگیرد در حالی که قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری بود همچنان به نقطه ای زل زده بود انگار پلک نمی زد ای خدا جواب اینگونه زنان را چه کسی باید بدهدچرا حالا که به این روز در آمده چراآن شوهر نامردش باید اینجوری با او رفتار کند چررررررررررررا . نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|